اهداف بازگو کردن خاطرات عروسی
خاطرات عروسی مامان وبابا ( قسمت سوم)
بازی های کودکی مادری
میاین بریم کربلا؟(دلتنگی های مادر)
هرکی دلش گرفته و هنوز نرفته کربلا با من بیاد بریم جنوب مرکز عشقه بخدا وقتی چشام بارونیه غم تو دلم زندونیه میرم خوزستان قلبم وقتی سیاه میشه لبریز از گناه میشه میرم خوزستان کربوبلای ایران شش گوشه خوزستان مظلوم حسین جان عجب حالو هواییه غروبای طلائیه راه شهادت تا بهشت همه میگن سه راهیه اینجا خاکش طلا داره تربت کربلا داره مظلوم حسین جان کیا دلشون برای طعم ماندگار شربت شهادت تنگ شده؟؟؟ ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
10:36
برای رهبرمون
کتاب ها و وسایل دبستان کودکی مامان
سلام مامانی دلتنگ خاطرات کودکی خودم شدم دلم میخواد تو هم روزی که بیای کتاب ها و وسایل و......مادر رو ببینی کوچولوی من دنیای من با تو خیلی فرق کرده مادر دلتنگه همین یادمه واسه باکلاس شدن خودکارامونو اینجور میکردیم ،وای امتحان .......... &nbs...
نویسنده :
مامانی وبابایی
10:36
وای خدا جون دهه فجر
خدایا چه دورانی بود
سلام عزیزم دیشب پای تلویزیون یکی از شعرهایی که منودوستای مامان دهه فجر زیاد میخوندیم یادم افتاد ما کلی خاطره از این دوران و از این شعر داریم خجستیمو خجستیم از غم و غصه جستیم شیشه عمر دیو رو با هم زدیم شکستیم اون ایام به بچه ها مدرسمونو تزیین میکردیم با برگهای رنگارنگی که مثلثی بودنو عکس امام راحل روشون حک شده بود گروه های سرود تشکیل میدادیمو شعر بوی گل و سوسن و یاسمن آمد و.............میخوندیم یاذش بخیر بچه های دهه شصت خیلی باحال و پرشور بودن ایشالله روزی تو هم از تموم خاطراتت به خوشی یاد کنی ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
10:35